وبلاگ یخی
بهترین وبلاگ برای اوقات فراغت شما
درباره وبلاگ


مقدمتان گلباران امیدوارم لحظات خوبی در این وبلاگ داشته باشید.برای تماس من به پروفایل مدیر مراجعه فرمایید و یا از طریق بخش ارتباط با ما نظراتتون رو ارسال کنید.
نويسندگان

 هشدار وزارت بهداشت :
 در صورت شکستن لامپ‌های کم‌مصرف بلافاصله اتاق را حداقل برای مدت 15 دقیقه ترک کنید . لامپ‌های کم‌مصرف محتوی جیوه هستند که شدیدا سمی و خطرناک است و در صورت تنفس کردن آن می‌تواند موجب بروز میگرن ، اختلال حواس ، عدم تعادل و عوارض دیگر شود و در کسانی که آلرژی دارند می‌تواند موجب التهاب شدید پوستی شود . همچنین برای جمع کردن شکسته‌ها نباید از جاروی برقی استفاده کرد ، زیرا آلودگی را در خود نگاه‌ داشته و به اتاق‌های دیگر منتقل می‌کند . بهتر است خرده ریزه‌ها را با جاروی معمولی توی پاکتی ریخته و درش را بسته و هرچه زود تر از خانه خارج کنید .
 
 نظر یه دوست:
 این موضوع اخیرا برای ما هم اتفاق افتاده و متاسفانه با جاروی برقی باقیمانده های لامپ کم مصرف را جمع کردیم و حالا دیگر نمی توانیم جاروی برقی را داخل خانه نگهداریم چون علاوه بر آلودگی های ذکر شده بوی بسیار بدی از آن متصاعد می شود و مانده ایم که چگونه از شر این بوی بد از درون جاروی برقی خلاص شویم .
 

چهار شنبه 22 شهريور 1391برچسب:این واقعا اینه؟؟!!! طنز, :: 1:19 :: نويسنده : محمد بیگلری

حدس بزنید این موجود ناشناخته که از پاکت بستنی خارج شده چیست؟
الف) نسل جهش یافته پاندا
ب)وقتی پاندا کودک بود
ج)پسر عموی “میکی موس” پاندا
د)مردی که دندان درد داشته و لپش باد کرده است

شباهت بین تصویر سمت راست و چپ چیست؟(ذکر یک نمونه کافی است)
الف)داشتن دماغ
ب)داشتن کاکائو
ج)بستنی
د)چوب بستنی

پاندا اصولا چه موجودی است؟
الف)بزرگی‌های میکی موس است
ب)موجدی یک سر و دو گوش است که یک دماغ هم دارد
ج)هیچکدام
د)همه موارد

عکس روی پاکت بستنی نشانه چیست؟
الف)نکته انحرافی برای رد گم کردن است
ب)تست هوش است
ج)رو کم کنی است
د)تصویری خیالی است

با توجه به این که هنور نسبت این موجود با پاندا شناخته نشده و بر همگان روشن نیست لذا به محض اعلام نتایج کارشناسی به اطلاع علاقمندان خواهد رسید.
 

در یک شهربازی پسرکی سیاهپوست به مرد بادکنک فروشی نگاه می کرد که از قرار معلوم فروشنده مهربانی بود.

بادکنک فروش برای جلب توجه یک بادکنک قرمز را رها کرد تا در آسمان اوج بگیرد و بدینوسیله جمعیتی از مشتریان جوان را جذب خود کرد .

سپس بادکنک آبی و همینطور یک بادکنک زرد و بعد ازآن یک بادکنک سفید را رها کرد.

بادکنک ها سبکبال به آسمان رفتند و اوج گرفتند و ناپدید شدند.


پسرکی سیاهپوست هنوز به تماشا ایستاده بود و به یک بادکنک سیاه خیره شده بود.

تا این که پس از لحظاتی به بادکنک فروش نزدیک شد و با تردید پرسید : ببخشید آقا! اگر بادکنک سیاه را هم رها می کردید آیا بالا می رفت ؟

مرد بادکنک فروش لبخندی به روی پسرک زد و با دندان نخی را که بادکنک سیاه را نگه داشته بود برید و بادکنک به طرف بالا اوج گرفت وپس از لحظاتی گفت :

" پسرم آن چیزی که سبب اوج گرفتن بادکنک می شود رنگ آن نیست بلکه چیزی است که در درون خود بادکنک قرار دارد"

 

دوست من ... چیزی که باعث رشد آدمها میشه رنگ و ظواهر نیست ...

رنگ ها ... تفاوت ها ... مهم نیستند ... مهم درون آدمه، چیزی که در درون آدم ها است تعیین کننده مرتبه و جایگاهشونه و هرچقدر ذهنیات ارزشمندتر باشه ، جایگاه والاتر و شایسته تری نصیب آدم ها میشه.
 

چهار شنبه 21 شهريور 1391برچسب:مار و پله ساخت داخل, :: 23:44 :: نويسنده : محمد بیگلری

 

سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:آموزش با کلاس شدن, :: 23:41 :: نويسنده : محمد بیگلری

اگر شما ذاتا انسان با کلاسی هستید که هیچ! در غیر این صورت باید از هر فرصتی برای نشان دادن این موضوع استفاده کنید…شاید باورتان نشود، ولی شما می‌توانید از جراحت خود نیز برای کلاس گذاشتن استفاده کنید. فقط کافیست جواب‌های زیر را با اندکی قیافه موجّه بیان کنید:

اگر شصت پای شما زیر اجاق گاز گیر کرده و شما آن را باندپیچی کرده‌اید، هر گاه علت آن را از شما جویا شدند باید جواب دهید: موقع تکان دادن پیانوی بابام، پام مونده زیرش!

اگر صورت شما بر اثر جوشکاری، زیر آفتاب سوخته باید بگویید: از اسکی آخر هفته نمی‌تونم بگذرم!

اگر انگشت دست شما به ماهیتابه پیازداغ چسبیده علت آن را چنین بیان کنید: دیشب با قهوه جوش اینجوری شد!

اگر بر اثر ضربه چکش ناخن شما شکسته باید بگویید: به سیم گیتارم گیر کرده!

اگر بر اثر زد و خورد در صف روغن کوپنی زیر چشم شما کبود شده جوابتان این باشد: چند روز پیش توپ تنیس به صورتم خورد!

اگر صورت شما بر اثر خوردن خرمای خیرات و چای و شیرینی، مملو از جوش شده علتش را چنین وانمود کنید: خواهرم از هلند، شکلات زیادی آورده!

اگر مینی بوس شما در جاده خاکی چپ کرد و حسابی مجروح شدید بسیار عصبانی بگویید: الکی می‌گن زانتیا ایربگ داره!

اگر کف دست شما به قوری سماور چسبید بگویید: حواسم نبود میله شومینه زیادی داغ شد!

اگر موها و ابروهای شما در چهارشنبه‌سوری سوخت جواب دهید: بچه همسایه را از میان شعله‌های آتش بیرون کشیدم !


 

آقای بابو به تازگی مدیرعامل یک شرکت بزرگ شده بود.

مدیرعامل قبلی یک جلسه خصوصی با او ترتیب داد و در آن جلسه سه پاکت نامه دربسته که شماره های ۱ و ۲ و ۳ روی آنها نوشته شده بود به او داد و گفت: «هر وقت با مشکلی مواجه شدی که نمی توانستی آن را حل کنی، یکی از این پاکت ها را به ترتیب شماره باز کن.»چند ماه اول همه چیز خوب پیش می رفت تا اینکه میزان فروش شرکت کاهش یافت و آقای بابو بد جوری به درد سر افتاده بود. در ناامیدی کامل، آقای بابو به یاد پاکت نامه ها افتاد. سراغ گاوصندوق رفت و نامه شماره ۱ را باز کرد. کاغذی در پاکت بود که روی آن نوشته شده بود:

«همه تقصیر را به گردن مدیرعامل قبلی بینداز.»

آقای بابو یک نشست خبری با حضور سهامداران برگزار کرد و همه مشکلات فعلی شرکت را ناشی از سوء مدیریت مدیرعامل قبلی اعلام کرد. این نشست در رسانه ها بازتاب مثبتی داشت و باعث شد که میزان فروش افزایش یابد و این مشکل پشت سر گذاشته شد.

یک سال بعد، شرکت دوباره با مشکلات تولید توأم با کاهش فروش مواجه شد. با تجربه خوشایندی که از پاکت اول داشت، آقای بابو بی درنگ سراغ پاکت دوم رفت. پیغام این بود:

«تغییر ساختار بده و برنامه ریزی دوباره انجام بده.»

آقای بابو به سرعت طرحی برای تغییر ساختار اجرا کرد و باعث شد که مشکلات فروکش کند. بعد از چند ماه شرکت دوباره با مشکلات روبرو شد. آقای بابو به دفتر خود رفت و پاکت سوم را باز کرد. پیغام این بود:

«سه پاکت نامه آماده کن و وسایلت را جمع کن .»
 

سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:ترول اذان, :: 3:3 :: نويسنده : محمد بیگلری

 

سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:مهارت آشپزی, :: 2:52 :: نويسنده : محمد بیگلری

 

سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:جوک, :: 2:49 :: نويسنده : محمد بیگلری

دعای حیف نون :
خدایا به خاطر تمام چیز هایی که دادی
ندادی
دادی پس گرفتی
ندادی بعدا میخوای بدی
دادی بعدا میخوای پس بگیری
ندادی میگی دادی
اصلا نمیخوای بدی
نداده بودی فکر کردی دادی
نمیدی هی میگی میدم ، شکرت !
 

 

 یه روز مسابقه میذارن بین سه نفر به هر کدوم یه کامیون موز میدن با یه میمون میگن ببینیم کی میتونه میمونو به حرف بیاره اولی همه ی موزو میده به میمون ،میمون حرف نمیزنه .دومی نصف موز ها رو خودش میخوره بقیشو میده به میمون ،میمونه حرف نمیزنه.سومی شروع میکنه به خوردن میمونه هی منتظر میشینه میبینه نه یارو همه ی موزها رو خورد موز آخری رو که بر میداره میمونه میگه جون مادرت اون یدونه رو بده به من.

 

یه یارویی داشته با خودش حرف میزده میخندیده بعد میبینن یهو بلند میخنده بهش میگن: چته؟ .میگه :دارم برای خودم جوک تعریف میکنم.
میپرسن :چرا بلند خندیدی؟ میگه:آخه این یکی رو تا حالا نشنیده بودم!!

 

 

غضنفر در گوش راننده پچ پچ میکرده.میگن چی میگه؟
راننده میگه:بابا دیونم کرده میگه چپ کن بخندیم!

 

 

پيوندها


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 21
بازدید دیروز : 6
بازدید هفته : 219
بازدید ماه : 27
بازدید کل : 89833
تعداد مطالب : 167
تعداد نظرات : 10
تعداد آنلاین : 1


تماس با ما